|
|
|
|
|
سه شنبه 8 ارديبهشت 1394 ساعت 19:12 |
بازدید : 10895 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
دل روشن من چو برگشت ازوى
سوى تخت شاه جهان كرد روى
كه اين نامه را دست پيش آورم
ز دفتر بگفتار خويش آورم
بپرسيدم از هر كسى بيشمار
بترسيدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسى
ببايد سپردن بديگر كسى
و ديگر كه گنجم وفادار نيست
همين رنج را كس خريدار نيست
برين گونه يك چند بگذاشتم
سخن را نهفته همى داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود
بجويندگان بر جهان تنگ بود
ز نيكو سخن به چه اندر جهان
بنزد سخن سنج فرّخ مهان
اگر نامدى اين سخن از خداى
نبى كى بدى نزد ما رهنماى
بشهرم يكى مهربان دوست بود
تو گفتى كه با من بيك پوست بود
مرا گفت خوب آمد اين راى تو
به نيكى گرايد همى پاى تو
نبشته من اين نامه پهلوى
به پيش تو آرم مگر نغنوى
گشاده زبان و جوانيت هست
سخن گفتن پهلوانيت هست
شو اين نامه خسروان بازگوى
بدين جوى نزد مهان آبروى
چو آورد اين نامه نزديك من
بر افروخت اين جان تاريك من
:: موضوعات مرتبط:
شاهنامه فردوسی ,
,
:: برچسبها:
فردوسی ,
اشعار فردوسی ,
شعر ,
اشعار شاهنامه ,
شاهنامه ,
اشعار شاهنامه فردوسی ,
شاهنامه صوتی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|